هخامنشیان
دين در دوران هخامنشيان
با مطالعه سنگ نوشتهها و حجاريهاي باقيمانده و يافتشده در تختجمشيد، ميتوان بهخوبي به باورها و اعتقادات سران هخامنشي پي برد. چرا كه صاحبان و دستوردهندگان ساختمان اين بنا، بر تمام جزييات ساختمان اين بنا نظارت داشتهاند تا همهچيز به حد كمال از آب درآيد و بدين خاطر است كه مشاهده ميكنيم كه چه از نظر ساختماني، چه از نظر ترسيم تصويرهاي برجسته و چه از نظر نوشتهشدن كتيبهها دقت بسيار زيادي بهكار رفته است. دهها طرح و نقشه ارائه شده تا يكي از ميان آنها انتخاب و دهها متن نوشته شده تا يكي را براي نوشتن سنگنوشته انتخاب كردهاند و بدين خاطر است كه در ساختمان تختجمشيد، تفكر، انديشه و دقت و ظرافت و فن و هنر فوقالعاده زيادي را مشاهده ميكنيم.
همه باستانشناسان متفقالقولند كه تختجمشيد خط فكري دارد و فرهنگي كه بر هنر هخامنشيان حاكم است، كاملا ايراني است. و از اعتقادات و رسوم و سنن و خواستها و باورها و ايدهآلهاي هخامنشيان سرچشمه ميگيرد و بيانكننده آرزوها و اعتقادات آنان است.
گيرشمن در مورد مذهب هخامنشي اعتقاد دارد كه درست است كه در دوران هخامنشي كيش زردشتي در اكثر مناطق ايران پراكنده شده بوده و اكثر مردم ايران كيش زرتشتي داشتند، ولي به نظر او، شاهان هخامنشي زرتشتي نبودهاند! در حاليكه همه باستانشناسان از جمله خود پروفسور گيرشمن باور دارند كه كوروش بنيانگذار سلسله هخامنشي، با ايجاد اتفاق و اتحاد مابين قوم خود و ديگر ملل ساكن در ايران توانسته است كه در مدتي كم نيرويي بسيار عظيم جمع نموده و به كشورهاي مجاور حمله كند و آنها را بهراحتي و بهخوبي بهتصرف خود درآورده و با هم متحد كند، و اين ممكن نبوده مگر اينكه وي داراي ايدئولوژي بوده كه بهنظر مردم و سربازان او مورد احترام و مقدس باشد، بهطوريكه اين همه سرباز، جان خود را در كف نهاده در خدمت او درآيند و در راه آرمان او بجنگند.
در حاليكه اگر به قول گيرشمن اكثريت ملت ايران زرتشتي نبودهاند، چگونه حاضر شدهاند كه در خدمت اين شاهان كافر قرار گيرند و براي پيروزي او ، از خود جانگذشتگي نشان دهند. كاملا مسلم است كه همه سران كشورها در طول تاريخ كه از ميان مردم برخواسته و به حكومت رسيدهاند، ناگزير پيرو مذهب اكثريت همان اجتماع بودهاند. فلسفه ناسيوناليستي براي دفاع از كشور هميشه توانسته است مورد استفاده قرار گيرد، ولي نميتواند براي تصرف كشورهاي ديگر بهكار برده شود و فلسفهاي جهانشمول لازم است تا ملتي را براي فداكاري و جانفشاني براي تصرف كشورهاي ديگر آماده سازد.
با مشاهده تختجمشيد و بررسي آثار و كتيبههاي باقيمانده از دوران هخامنشي و آنچه كه عنوان عملكرد آنان در تاريخ ثبت شده است و تاريخنويسان يوناني نوشته، يا در كتاب تورات و عهد عتيق باقيمانده است، بدين نتيجه ميرسيم كه اين شاهان به اصولي كه جزييات آن در اين بخش خواهد آمد، اعتقاد داشتند. به دلايل مشروحه زير، اين شاهان بهنظر نگارنده، زرتشتي بودند. هرچند كه نميتوان تمام اعمال و رفتار آنان را مطابق با دستورات اين دين دانست.
هخامنشيان هميشه سنگنوشته خود را با نام خدا شروع كردهاند و مينويسند ميستايم اهورامزدا را كه اين زمين را آفريد، كه آن آسمان را آفريد، كه اين مردم را آفريد، كه (مرا) پادشاه كرد، كه شادي را آفريد و غيره ….
و اهورامزدا را آفريننده همه چيز ميدانستهاند و بهدنبال نام او، كارها و پيروزيهاي خود را ميآوردند و در پايان نيز ذكر ميكردند كه آنچه كه بهدست آوردهاند، به خواست و ياري او بوده و از اهورامزدا ميخواهند كه به آنها عمر طولاني و عزت دهد. مثلا در كتيبه بيستون (بهستان) نزديك به پنجاه بار نام اهورامزدا همراه دو كلمه ((خواست)) و ((ياري)) آمده است، بهياري اهورامزدا، به خواست اهورامزدا اين كار يا آن عمل انجام گرفت،و بهوضوح نشان ميدهند كه آنان يكتاپرست بوده و موفقيتهاي خود را نتيجه كمك خداوند دانسته و تنها او را شكر ميكردند. اينكه بعضي از باستانشناسان مينويسند : در سنگنوشتههايي كه در بابل، يا فلسطين يا مصر يافت شده، آنان از بتها و خدايان مقدس بين ملل ديگر نيز بهخوبي و با احترام ياد كردهاند، از آزادانديشي و آزادمنشي ايشان و احترامي كه براي ملل ديگر و درنتيجه براي مقدسات آنها قايل بودهاند، ميباشد و بههيچوجه از اعتقاد ايشان به خداي يكتا (اهورامزدا) نميكاهد.
ميدانيم كه اشوزرتشت يكي از نخستين پيامبراني است كه در تاريخ از او نام برده شده و ايرانيان يكي از نخستين خداشناسان عالم هستند، خداي زرتشت اهورامزدا نام دارد كه آفريننده كل هستي شناخته شده است. در گاتاها در عين حال زرتشتيان نيز مانند ساير اديان اعتقاد دارند كه در درگاه خداوند فرشتگاني هستند كه اهورامزدا آنها را براي اداره و پاسداري بخشي از آفريدههاي خود آفريده است كه ((ايزدان)) ناميده ميشوند و آناهيتا و مهر و سروش از بزرگترين ايزدان ميباشند. نام خداي هخامنشيان نيز همانند زرتشتيان اهورامزدا بوده و در تمام سنگنوشتهها خداي خود را بدين نام مينامند و او را آفريننده همهچيز در جهان ميدانند و در ضمن از ايزداني مانند ارت و آناهيتا نيز به كرات ياد شده است.
در كيش زرتشتي راستي بسيار ستوده شده است،و بدين حقيقت بزرگ اشاره شده كه راستي، پايه و اساس رستگاري بشر و دروغ سرچشمه همه بديها و پليديهاست (بندهاي متعدد گاتاها).در كتيبهاي در تختجمشيد نيز داريوش از اهورامزدا ميخواهد كه كشور او را از جنگ و خشكسالي و ((دروغ)) دور نگه دارد، وي نيز اعتقاد دارد كه دروغ و انتشار آن در جامعه ميتواند به اندازه جنگ و خشكسالي به كشور آسيب برساند.
يا در سنگنوشته بيستون مينويسد: تو كه پس از من شاه خواهي شد، خود را سخت از دروغ دور نگاهدار، هر كس بخواهد بناي استقلال مملكت و سعادت ملتش را بر اساس نيكي استوار نمايد، بايد دروغ را از آن مرز و بوم از ريشه براندازد و راستي را به جاي آن استوار نمايد.
هخامنشيان مانند زرتشتيان به بقاي روح اعتقاد داشتند و با وصفي كه طريقه مومياييكردن را از مصريان آموخته بودند و ميتوانستند اجساد خود را موميايي نمايند تا باقي بماند، خواستار آن نبودند و جسدشان را در قبر گذاشته و به خاك سپردهاند. درحاليكه مصريان آن زمان، بقاي روح را باور نداشته و معتقد بودند كه بهشرطي انسان ابدي ميشود كه جسم او موميايي شده و در محل بسيار امني مثل اهرام يا مصطبه گذاشته شود. در آن زمان هنوز يونانيان كه خود را خيلي متمدنتر از ما ميدانستند و ميدانند، خدانشناس بودند و بتهاي متعددي ميپرستيدند كه هركدام از آنها را مظهر آفرينش بخشي از جهان طبيعت تصور ميكردند. در 2500 سال قبل هنوز دولت روم وجود نداشته و ملت آلمان و فرانسه و انگليس و بهطور كلي اكثر مردم اروپا هنوز در مرحله چادرنشيني بهسر ميبردند و يا در مرحله شروع دوره كشاورزي سير ميكردند و تنها ايرانيان و قوم يهود به خداي واحد ايمان داشته و يكتاپرست بودند.
در مذهب اشوزرتشت، شادبودن و شاديكردن نوعي شكرگذاري به درگاه خداوند محسوب ميشود و غم و غصهخوردن و اصراف و هدردادن آفريدهها، نوعي ناشكري و ناسپاسي بهحساب ميآيد. مردم ايرانباستان، هرساله حدود شصت روز را جشن داشتند كه ضمن ستايش اهورامزدا به بذل و بخشش و جشن و شادي ميپرداختند. هر روز اسمي داشت كه وقتي آن روزها با نام ماه برابر ميشد، جشن ميگرفتند. شش ((چهره گهنبار)) داشتند كه هركدام پنج روز بود و عقيده بر اين بود كه خداوند به هر چهره گهنبار يكي از بخشهاي مهم عالم را آفريده است و جشن ميگرفتند و خيرات ميكردند. جشن نوروز و مهرگان و سده كه از بزرگترين جشنهاي ملي و مذهبي بود نيز جشن گرفته ميشد. خلاصه ايرانيان سعي ميكردند به هر بهانهاي كه شده روزگار را به شادي و شكرگذاري سپري نمايند. هخامنشيان نيز براي شادي و شاديكردن، ارزش زيادي قائل بوده و تقريبا در تمام كتيبههاي خود، اهورامزدا را به خاطر آفرينش شادي ستايش كرده و خدا را شكر ميگويند.
مسأله اخلاق و وظيفه انسان در رعايت اصول اخلاقي، در دين زرتشت بسيار سفارش شده است، بهطوريكه او را معلم بزرگ اخلاق و اولين و بارزترين مبلغ آن ميدانند و گاتاها، كتاب مقدس زرتشتيان پر است از متعاليترين اصول اخلاقي كه اشوزرتشت رعايت دقيق اين اصول را از انسان خواستار شده است.
دين، كلمهاي است اوستايي و بهمعني وجدان است و كار دين وجدانسازي است و وجدان يعني پايبندي انسان به اصول اخلاقي و بنابراين، كار وجدان؛ انسانسازي است.
هرودوت و كتزياس و گزنفون، هرسه ، كوروش را از جهت داشتن نيروهاي سياست و جوانمردي و درستي و مردانگي و بهخصوص آزادمنشي بهگونههاي مختلف ستودهاند. باستانشناسان هم عقيده دارند كه كوروش همه مردم جهان را به يك چشم نگاه ميكرد و در رفتار آزادهمرد بود، و با داشتن القاب و عناوين شديدا مخالف بودهاست. تاريخ نشان ميدهد كه شاهان هخامنشي به رعايت اصول اخلاقي، بسيار معتقد بوده و به تمام پيمانهايي كه در دوران حكومت خود بستهاند، پايبند بودهاند. گيرشمن در كتاب خود، متذكر شده كه شاهان هخامنشي بهدنبال گسترش عدل و انصاف بوده و نه تنها با پيشروي خود در جهان تمدني را نابود نكردهاند، بلكه به پيشرفت و گسترش تمدن و فرهنگ در جهان بسيار كمك نمودهاند. پروفسور ماريكخ در كتاب خود با نام ((از زبان داريوش)) نيز با تكيه بر كتيبههاي هخامنشيان پايبندي ايشان را به اصول اخلاق و انسانيت بسيار ستودهاند.
در دين زرتشت، آزادي عقيده و انتخاب راه، بسيار محترم شمرده شده است، بهطوريكه در ((گاتاها)) ميفرمايد هر مرد و زن حق دارد خود راه خويش را برگزيند و خداوند به انسان نيروي اراده بخشيده است تا هر كس برحسب اراده خويش رفتار نمايد.
تاريخ نيز گواهي ميدهد كه هخامنشيان داراي ايدئولوژي بسيار قوي بوده و بدان عمل مينمودند،از طرفي بسيار آزادانديش بودند و با وصفي كه مدت دويستوسي سال بر بيش از نيمي از مردم جهان فرمان ميراندند، هرگز باورهاي خود و حتي خط و زبان خود را بر آنان تحميل نكردند. در زمان هخامنشيان آنان تمام ملل تابعه خود را در پيروي از باورهاي خويش آزاد ميگذاشتند و فقط بعضي كارهايي را كه بهنظر آنها بسيار غيرانساني جلوه ميكرد و با اعتقادات آنان بسيار مغاير بوده، در سراسر امپراتوري خود ممنوع كردند، مثلا در ((كارتاژ)) رسم بر اين بود كه والدين براي خشنودي بت بزرگ بهنام ((مولوخ)) فرزندان خود را روي دستهاي بت گذاشته ميسوزاندند يا در سوريه كودكان را در راه بت ((ملكارت)) قرباني ميكردند، در مصر و بابل نيز مردم بنا به باورهاي خود، فرزندان خود را قرباني مينمودند، كه هخامنشيان اين نوع كارها را در سراسر امپراتوري خود ممنوع اعلام نمودند.
با حمله هخامنشيان به كشورهاي مختلف و تصرف آن كشورها نه تمدني از تمدنهاي قديم از بين رفت و نه ملتي به نابودي كشيده شد. درحاليكه هخامنشيان در زماني ميزيستند كه شاهان همطراز آنها پس از حمله به كشورهاي ديگر افتخار ميكردند كه آن شهرها را ويران كرده و هزاران نفر را از دم تيغ گذراندند و حتي به حيوانات نيز رحم نكردهاند و از سرها تپهها ساختهاند، و يا دستها و گوشها و بينيها را قطع كردهاند. درحاليكه هميشه هخامنشيان به اين نكته افتخار دارند كه پس از تصرف كشوري، به مردم آن كشور آزادي دادهاند و به سربازان خود اجازه ندادهاند كه به كسي آزار برسانند و سعي كردهاند كه عدل و داد را در آن كشورها برقرار نمايند و ميراث فرهنگي كشورهاي ديگر را ارج مينهادند و امنيت و توسعه بازرگاني با آنها را به ارمغان ميبردند. بيسبب نيست كه بهعلت اين خوشرفتاريها، نام شاهان هخامنشي در كتابهاي مقدس عهد عتيق جزو مقدسترين افراد بهثبت رسيده است و ملت يهود كوروش را تا حد مسيح و كمربسته خدا بالا بردهاند.
قبله زرتشتيان ((نور)) است و زرتشتيان هميشه رو بهسوي قويترين منبع نوري كه در فراروي خود دارند، ايستاده و به ستايش اهورامزدا ميپردازند. در طي روز، رو به خورشيد و در شب رو بهسوي ماه و تنها در محل آتشكده ميباشد كه همگي آنها به طرف آتش موجود در آتشكده كه به روش مخصوصي از قرنها پيش تهيه شده و همانند پرچم، مظهر تماميت مذهبي و فرهنگي ايشان است، ايستاده و به ستايش خدا ميپردازند. هرگز ديده نشده كه حتي كسي كه در همسايگي آتشكده زندگي ميكند موقع خواندن نماز، رو بهسوي آتشكده نموده، آن را قبله خود قرار دهد
بنابراين آتش موجود در آتشكده درست حكم پرچم را دارد و به همان اندازه براي زرتشتيان مورد احترام ميباشد و از ديگر ملل نيز انتظار دارند كه موقع بازديد از آن، به آن احترام گذارند.
در حجاريها و ديگر آثار باقيمانده در تختجمشيد مشاهده ميشود هرجا سران مملكت در حال نيايش ميباشند، در فراروي آنها خورشيد و در بعضي طرحهايي از آتش قرار دارد، و ثابت شدهاست كه قبله يا سوي پرستش هخامنشيان نيز نور بوده است و در تاريخ ذكر ميشود كه هخامنشيان به هرجا لشكركشي ميكردند، ارابهاي حاوي آتش آتشكده را نيز بههمراه لشكر خود حمل مينمودند كه در سربازان خود يك نوع احساس خاصي ايجاد نمايند كه با انرژي بيشتري به نبرد بپردازند. اين اعتقاد كه هخامنشيان آتشپرست يا خورشيدپرست بودند، تهمتي بيش نيست، هرگز در هيچ كتيبهاي از دوره هخامنشيان از ((آتش)) يا ((خورشيد)) گفتگو يا ستايش نشده است و همه تاريخنويسان ذكر مينمايند كه تا كنون هيچ مجسمه بزرگ يا بتي در آثار هخامنشيان كشف نشده است، و هرودوت هم بارها ذكر كرده كه ايرانيان برخلاف مردم كشورهاي ديگر جهان براي خداي خود مجسمه نميسازند، و در معبدي حبس نمينمايند
بنا به شواهدي كه ذكر شد و بسياري دلايل ديگر، بهنظر نگارنده پادشاهان هخامنشي زرتشتي بوده و به خيلي از اصول اين مذهب پايبند بوده و عمل ميكردند، هرچند كه نميتوان تمام اعمال و كردار آنها را كاملا مطابق با دين اشوزرتشت دانست، كما اينكه نميتوان اعمال و كردار مثلا يك فرمانده مسيحي را به حساب دين حضرت مسيح (ع) و مسيحيان گذاشت.
دكتر اردشير خورشيديان
نوشته شده در پنجشنبه 6/2/91 توسط مرتضی علیجانی
بازگشت به وبلاگ http://mandegar3.mihanblog.com/